۷ مرحله برای تبدیل نقطه ضعف ها به نقاط قوت در زندگی
وقتی به زندگی خود یا دیگران نگاه می کنیم متوجه می شویم که هر گونه نقطه ضعف، خواه در کار یا در زندگی روزمره می تواند شادی و انرژی و موفقیت های بعدی زندگی را سلب کند. شاید در گفتگوی روزمره مردم در مورد نقطه ضعف های شان، بارها بشنوید که شرایط شان بحرانی است! یا این که بگویند از کنترل شان همه چیز خارج است. اما من در این مطلب به شما یاد می دهم که چطور می توانید با ۷ گام ساده موفق به تبدیل نقطه ضعف به نقطه قوت شوید.
پیشنهاد می کنیم که در این خواندنی تا پایان با مجله تکنولوژی و علم و دانش نیوان تک همراه باشید.
از جمله نقطه ضعف هایی که ممکن است برای شما نیز وجود داشته باشد و ما با این ۷ مرحله توانسته ایم آن ها را از بین ببریم شامل موارد زیر می شود که البته می تواند سوال شما نیز هم باشد که:
- چرا من همیشه می ترسم؟
- چرا هیچ چیز یاد نمی گیرم؟
- کم رویی جلوی پیشرفتم را گرفته است
- چرا نمی توانم هیچ کاری را تمام کنم
- چرا اینقدر زیاد وقتم را در شبکه های اجتماعی هر می دهم
- چرا لذت نمی برم
- چرا به دنبال پیشرفت نیستم
- چرا انگیزه شروع کاری ندارم
- و …
این یک شانس برای شما است که بتوانید نقطه ضعف های خودتان را به نقطه قوت تبدیل کنید و از زندگی تان لذت کافی را ببرید.
بیشتر بخوانید: برای جلوگیری از تعویق انداختن کارها چکار کنیم؟
ضعف خود را شناسایی کنید
اولین کاری که باید انجام دهید این است که به نقطه ضعف خود واقعا پی ببرید. بدانید که ضعف شما دقیقا چیست و از روبرو شدن با آن اصلا نترسید. شناخت این نقطه ضعف ها اولین مرحله برای این است که آن را حل کنید و به زندگی شاد و پر بار گام بگذارید.
این مرحله رنج آور است و ثابت شده هر چه رنج آن بیشتر باشد، تاثیر بهبود آن در زندگی تان بهتر خواهد بود.
آن صدایی که شما را می هراساند، به عقب می راند یا نمی گذارد که به جلو بروید، را در خود کشف کنید و منشا آن را پیدا کنید.
کمی عمیق تر کاووش کنید
تا به این جا شما وارد مرحله ۱ شده اید و بخش اول و سطحی از مشکل خود را کشف کرده اید. اما این ظاهر قضیه است. با کمی بررسی عمیق تر می توانید به ریشه هایی از مساله پی ببرید.
برای کاوش عمیف تر بیایید تا یک مثال واقعی از فردی که قصد داشت با این راهکارها نقطه ضعفش را به نقطه قوت تبدیل کند صحبت کنیم و بگوییم که دقیقا باید چکار کنید.
تام فردی بود که احساس می کرد به قدر کافی باهوش نیست و دیگران چه در منزل و چه در محل کار معمولا او را نادیده می گرفتند. تا همین چند وقت پیش زندگی اش نرمال بود و قصد داشت که برای تغییر شغل و مسافرت های خود، هزینه هایی جور کند. او می گفت که با نگاهی که به اطرافم کردم متوجه شدم که همه افراد حتی تازه کار هایی که بعد از او وارد کار شده اند، یک ارتقا حداقل داشته اند اما او همچنان سرجایش باقی مانده است.
او این مساله را یک ضعف بزرگ می انگاشت و او را عصبانی می کرد که عقب نگه داشته شده است. او در این باره می گفت که من به قدر کافی باهوش نیستم که نتوانسته ام جایگاه خودم را بیابم و از دیگران عقب مانده ام. اما از نظر ما این یک نظر ابتدایی و سطح اول بوده است. عامل چیز دیگری است.
حس عمیق تام در ایجاد نقطه ضعفش چه بود
از او پرسیدم: هم اکنون چه احساسی داری!؟ و او در پاسخ گفت که احساس احمق بودن دارد! احساس یک بازنده که تمام عمر خود را هدر داده و نتوانسته به جایگاه خوبی برسد. هر چند او لبخند تلخی بر لب داشت اما اشک در چشمش جمع شده بود و این نشان از شدت رنجی داشت که از این مساله می برد.
وقتی که او حس واقعی اش را کاووش کرد و به این نتیجه رسیدیم که در واقع به جای باهوش نبودن خود را احمق و بی عرضه می انگارد، نوبت به این رسید که به دنبال مصادیقی برای این دو ویژگی در زندگی او باشیم که خوشبختانه چیزی پیدا نکردیم.
در این مرحله از شما می خواهم که شما نیز به عمق احساس خود پی ببرید و ببینید که دیدگاهی که در این باره از خود دارید به چه حسی شما را می رساند. بعد از این به راحتی به دنبال این باشید که چه مصادیقی برای آن وجود دارد. همه را یادداشت کنید.
اعتقادات خود را کاوش کنید
در این مرحله باید برای سطح عمیق باور های خود، یک باور عکس بسازید. در بسیاری از موارد دقیقا در همین مرحله با تغییر باورها، فرد زندگی جدید و قدرتمند خود را باز می یابد. مثلا در این مرحله که بودیم ما به تام، بارها گفتیم که آیا تو احساس احمق بودن می کنی؟ و او می گفت بله قطعا! و ما در ادامه می گفتیم که چطور کسی که کار x را انجام می دهد ( x یکی از کارهای منطقی و عقلانی او بود ) را یک فرد احمق می انگاری؟
وقتی که به میزان کافی این x ها و y ها زیاد شود، باور مورد نظر، به سادگی رنگ می بازد و باور جدید جایگزین آن می شود.
در تحقیقات گفته شده که وقتی فردی، ۱ بار خودش را با صفتی می خواند ( من دیوانه ام – تنبلم – احمقم – باهوش نیستم و غیره ) نیاز به ریکشن ۱۷ نفر، در جهت عکس خود دارد تا این باور در او تخریب شود.
وقتی که شرایط و جو روحی آرام تر می شود ممکن است به حقایقی پی ببرید که نتیجه آن واقعا تاثیر بر انگیز است. مثلا وقتی که با کمی شوخی، با تام صحبت می کردیم او کم کم لبخندش را بازیافت و اعتراف کرد که بیشتر وقتش را الکی تلف کرده و درست سر کار حاضر نمی شده است! در واقع او اعتراف کرد که ریشه مشکلش، در واقع در بی هوش بودن یا بی عرضه بودن نیست، بلکه سهل انگاری کردن در کار کردن و البته اهمال کاری هایش موجب این مشکل شده است.
در باره نقاط ضعف تو این مساله دقیقا چیست؟ اگر برای تبدیل نقاط ضعف به نقاط قوت در زندگی تان تلاش می کنید، کاوش سطح ۱ و سطح ۲ خود را پیش روی تان قرار دهید و به دنبال این باشید که مصداق هایی در زندگی تان پیدا کنید که نشان از این صفت ها ندارد. سعی کنید باورتان را خراب کنید و باور جدید بسازید.
از امکانات خود استفاده کنید
من معتقدم که برای هر فرد به اندازه چند نفر امکانات وجود دارد که با انتخاب کردن از میان این امکانات می توان موفقیت های چشم گیری را مشاهده کرد. بدین ترتیب به دنبال این باشید که ببینید چه امکاناتی دارید تا به کمک آن هم به باورهای قبلی تان غلبه کنید و خلاف آن را به خود تان ثابت کنید و هم این که باورهای جدیدی که برای خودتان در ذهن می سازید را ثابت کنید.
هر ایده ای که به ذهنتان می رسد را بنویسید و از ترکیب آن ها بیشترین تاثیر مثبت را در خود ایجاد کنید.
قانون ۱+۱ بیش از ۲ می شود را که می دانید؟ از این قانون برای تلفیق امکانات و شرایط مثبت استفاده کنید و نتیجه خوب بگیرید.
نقاط ضعف خود را بیازمایید
یک واقعیت که باید در مورد آن چشم تان را بیشتر باز کنید این است که گاهی ما نقاط ضعف مان، را از بیرون به خود منتقل می کنیم و این باور را از دیگران می گیریم! گاهی اوقات نقاط ضعفی که آن ها را با بیان دیگران باور می کنید در واقع نقاط قوتی است که دیگران چشم دیدن آن را ندارند.
من بارها این گزینه را در میان افراد مختلف دیده ام. مثلا یک روانشناس می گفت که من تا سن ۲۰ سالگی که هنوز پا به دانشگاه نگذاشته بودم و روانشناسی را انتخاب نکرده بودم، ادم چندان حساسی نبودم. اما به محض شروع به تحصیل در این رشته و دیدن کیس های مختلف حساسیتم بیشتر شد و شاخک هایم بیشتر هوشمند شد. این جا بود که در واقع با همدردی با دیگران و همدلی و همزاد پنداری، بیشتر در دل دیگران نفوذ می کردم تا بتوانم مشکل شان را حل کنم. بعد از مدتی اطرافیان به من می گفتند که تو بزرگ شده ای و نباید انقدر حساس باشی!! و این در حالی بود که من با این میزان حساسیت و درک متقابل، یک امتیاز ویژه نسبت به برخی از افراد داشتم. راستش من هم مدت ها فکر می کردم که این ویژگی یک نقطه ضعف برای من است اما با پیشرفت کاری ام متوجه شده ام که این یک نقطه قوت است که حداقل دیگران قادر به درک و لزوم آن در کارم نیستند.
صدای پنهان خود را کشف کنید
این گزینه برای افرادی مناسب است که چیزی آن ها را به عقب می راند یا نمی گذارد که پا در منطقه پیشرفت بگذارند. مثلا اگر شما فردی بی اعتماد به نفس هستید یا این که خجالتی هستید این گزینه به شما کمک می کند تا با شناخت صدای درونی، و مهار آن و البته مقابله علیه آن، نقطه قوت خود را کشف کنید و لحظه ای از این نقطه قوت لذت ببرید.
در این باره به طور خلاصه به مثالی از یک فرد دیگر می پردازم که فردی خجالتی بود و در یک جلسه کاری مهم که حدود ۵۰ نفر از اعضای شرکت شان حضور داشتند، شرکت کرده بود. او متوجه برخی واقعیت ها بود اما ترس از نتیجه، مانع این می شد که حرفش را بزند. او در واقع خودش را خجالتی می انگاشت اما حقیقت چیز دیگری بود. او ترس از این داشت که او را بد قضاوت کنند یا این که حرفش را کسی قبول نکند یا حداقل او را متهم کنند.
او در بخشی از جلسه که متوجه این شده بود که دارد حقش حسابی پایمال می شود لب به شکایت باز می کند و نظرش را می گوید و استدلال قوی می اورد و این موجب می شود که جمعیتی که قصد سو استفاده داشته اند سکوت کنند و او از این شجاعتش لذت ببرد. همین جلسه می توانست برای همشه حقوقی را از این فرد نقض کند اما با عدم تمرکز روی نتیجه و اقدام درست در لحظه موجب شد که او قدرت واقعی خود را بازیابد و حقوقش را دریافت کند.
صدای پنهان این فرد این بود که ” تو نباید حرف بزنی چرا که ممکن است خراب کنی ” – ” تو اگر حرف بزنی کسی حرفت را حساب نمی کند ” – ” دیگران نظرات بهتری دارند ” – و غیره
او وقتی تصمیم گرفت بر این صدا غلبه کند و آن را با صداهای جدید و مثبت جایگزین کند موفق شد که بر مشکل خودش بدون نیاز به هیچ مربی و مشاوره ای فائق آید.
چند راهکار برای کشف صدا و عامل ضعف
اگر شما جزو آن دسته از افرادی هستید که حس می کنید چیزی را از دست داده اید و احساس ناکامی می کنید به این فکر کنید که ورودی افکار و احساسات شما از چه چیزی است و در قبال برخی مطبوعات، شبکه های اجتماعی و حتی جمع دوستان چه احساسی دارید. به عنوان مثال:
- آیا این المان ها موجب می شوند که خودتان را با دیگران مقایسه کنید و احساس بی کفایتی کنید؟
- آیا موجب می شوند که شما افکار منفی در خود ایجاد کنید و درمورد توانایی ها و خوشبختی در آینده و اکنون به شک افتید؟
- آیا دائما به دنبال این هستید که فرد دیگری شوید و تلاش می کنید با تغییرات ظاهری حس خود را خوب کنید؟
شما تحت هجوم هر رسانه منفی هم که باشید، باید بپذیرید که خودتان هستید! اصطلاح This is me را در نظر خود داشته باشید و با خود دوست باشید و به خود افتخار کنید. این اولین گام در بهبود عزت نفس و خود احترامی شما است.
بهانه تراشی را متوقف کنید
وقتی که ذهن و مغز شما به این باور می رسد که دچار ضعفی هستید، بیشتر علاقه دارد تا شما را با این ضعف همچنان همراهی کند ( بدون این که برایش مهم باشد که چقدر ضرر می کنید ) برای این که مغز این حالت را دنبال کند و تغییر انرژی از آن نکاهد، بهانه تراشی را گزینه مناسبی برای تان می داند. پس شما هستید که باید جلوی بهانه تراشی ها را بگیرید، و تغییر کنید. تغییر سخت است و انرژی بر! اما می تواند حس و حال زندگی تان را کامل تغییر دهد. برای تغییر کردن بعد از شناخت باورها و موانع و صدای درونی خود، اولین کاری که باید کنید این است که دست از بهانه تراشی بردارید و اقدامات عکس انجام دهید و به قدرت درون خود پی ببرید.
اگر تجربه ای از تبدیل نقطه ضعف به نقطه قوت دارید آن را در بخش نظرات برای ما بنویسید.